نویسنده و تحقیق : استاد رسول جعفریان (نمونه های تاریخی) مهدویت یکی از باورهای رسمی مسلمانان است که هر چند، هر کدام در چگونگی آن با یکدیگر اختلاف نظر دارند، اما در اصل آن متفق هستند. این باوری است که ریشه در ادیان الهی دارد و امیدی است که نور ایمان و اعتماد را در قلوب مؤمنان استوار میسازد. مهدویت راه فراروی بشر را تعریف کرده و ارزشهای مثبت را به او میشناساند و ایدهآل قابل تحقق را به وی وعده میدهد. کلیت آن با این آیت قرآنی تعریف میشود که «بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین»، چنان که با آیت دیگر قرآنی «ان الارض یرثها عبادی الصالحون» اساس آن استوار میگردد. در کنار آن اصل، استفاده از باور مهدویت برای توجیه مشروعیت حکومتها، از روشهای بسیار باسابقه در تاریخ ادبیات دینی است. در دنیای اسلام، این که عباسیان القابی چون سفاح و منصور و مهدی و هادی و رشید و مأمون را انتخاب کردند، بر اساس آن بود که این القاب به عنوان القابی برای مهدی موعود بکار رفته بود و آنان قصد سوء استفاده از آن را داشتند. در برابر، نگاهی به مقاتل الطالبیین و منابع مشابه، نشان میدهد که در جریان قیام های علوی نیز فراوان از این امر استفاده شد. در میان شیعیان امامی نیز این ماجرا رسوخ یافت، چنان که مروری بر فرق الشیعه نوبختی و المقالات و الفرق اشعری میتواند ما را با گستره وسیع استفاده از این مسأله برای جذب مردم آشنا کند، این که چگونه کسانی با طرح ادعای مهدویت در باره برخی از امامان، تلاش کردند مسیر تشیع امامی را تغییر دهند. در حاشیه مسأله مهدویت بود که از قرن دوم دانشی به نام ملاحم و فتن یا علائم آخر الزمان شکل گرفت و به دلیل استفاده های سیاسی که از آن میشد، هر روز افزودههای ساختگی بر آنچه اساسی داشت، اضافه میشد. کتاب ملاحم و فتن نعیم بن حماد (م 229) یکی از قدیم ترین نمونهها و ساختگیترین آنهاست که بارها چاپ شده، و متن چاپی از اینترنت قابل دانلود است. این کتاب همیشه مورد استفاده فرصت طلبان و ساده لوحان بوده و هست.. بعدها مدلهای دیگری از این قبیل کتابها نیز نوشته شد. تاریخ مهدویتهای دروغین در تاریخ به قدری زیاد است که شمارش آنها از همه مناطق دنیای اسلام از شرق و غرب اسلامی کار بسیار دشواری است. این امر تا به امروز وجود دارد و حتی در این اواخر شاهد بودیم که در جریان حمله امریکا به عراق، چندین نفر در آن نواحی با ادعای مهدویت یا باب شوریدند (مانند جند السماء) و هنوز هم برخی به کارهای خود ادامه میدهند. در موارد زیادی این جریان با مقاومت علما و مراجع و سیاستمداران اصیل روبرو شد و از میان رفت، فعالیت های امیر کبیر بود که باعث نابودی موقت بابیت گردید. اما مواردی بوده که بانیان آن با جذب توده های ساده دل، توانستند مشکلاتی را ایجاد کند. پیدایش بابیت و بهائیت که تا به امروز مشکله ای برای جهان اسلام شده است، از همین مجرا بوده است. دقیقا روشن نیست که در پی چه زمینههایی، در چند دهه اخیر، تبلیغات در این زمینه توسعه یافته است. شاید یک عامل انکارها و تردیدهایی که روشنفکران در باب مهدویت داشتند و عدهای را برآن داشت تا در این زمینه دست به روشنگری زده و آثاری بنویسند. پیش از آن هم در قرن سیزدهم، و ادامه فعالیت های بهائیان عدهای را برانگیخت تا در این باره مطالب بیشتری بگویند و بنویسند. در کنار آنها، روشهایی که برخی از مبلغان مذهبی در چند دهه گذشته در پیش گرفتند در توسعه آن نقش زیادی داشت که یکی از آنها پیدایش مهدیه و مهدیهها بود. همه این فعالیت ها بر این پایه بود که در کنار اساس مهدویت به عنوان یک نظریه اسلامی و بویژه شیعی، فعالیتهایی پدید آید که بسا در انگیزه و انگیخته گرفتار لغزش بود و راه را برای خارج شدن از مسیر صحیح هموار میکرد. اکنون چند سال است که با شدت و حدت بیشتری این مسائل دنبال میشود. حدود بیست سال پیش کتاب عصر الظهور در ایران انتشار یافت و یک تطبیق کلی میان انقلاب اسلامی با ظهور مهدی (ع) با تأکید بر عنصر «ایرانی» صورت گرفت. این آغاز کار بود. در پنج شش سال گذشته، شیب شتاب گونه این مسائل چندین برابر شده و چند صد عنوان کتاب در این باره چاپ شده است که بسیاری از آنها بدون نظر کارشناسی و صرفا مبتنی بر روایاتی است که نیاز به کاوش های جدی علمی دارد. [در کتابخانه تاریخ قم از موجودی 1091 عنوان کتاب در باره این موضوع، 470 عنوان از سال 84 به این طرف است]. نکته شگفت آن است که بر اثر رواج این آثار فضای تازهای پدید آمده است که برخی از سیاستمداران را نیز به هوس استفاده از آنها انداخته است. نویسنده بر آن نیست که نظری در این باره بدهد، زیرا این کار نیاز به تحقیق و تتبع گسترده دارد. آنچه در اینجا ارائه میشود، مروری بر دیدگاه های مشابهی که کما بیش در تاریخ گذشته ما، به ویژه روزگار صفوی ـ که قرابت ها و مشابهتهایی هم با ما دارد ـ پدید آمده است. تنها تأکید نویسنده این است که اظهار نظر در این حوزه های دینی، خیلی عوامانه شده و در واقع از دست مراجع دینی خارج شده است. این در حالی است که نوع این مطالب به ویژه علائم ظهور که غالب آنها با اشاره به رخداد خاصی از قیامهای معترضان در گوشه وکنار بلاد در مشرق و مغرب ساخته شده، و کلیدهایی است که با اندکی توجیه هر قفلی را به ظاهر باز می کند، باید با منطق پژوهشی خاص خود مورد ارزیابی قرار گیرد. تنها اگر بنا باشد نام شهر محل ظهور را از روایات و نقلهای برجای مانده درآوریم، باید حضرت حجت ـ سلام الله علیه ـ همزمان از دهها شهر ظهور کند! البته برای برخی همین هم نشانه جعل نخواهد بود، اما به هر عقل سلیم هم باید جایگاهی داشته باشد. نظریه اتصال دولت صفوی به دولت مهدی (ع) به عنوان یک نظریه، با توجیهات مختلف در تمامی دوره صفوی یعنی طول دویست و سی سال به ویژه دوره اخیر آن مطرح بوده است.[1] نمونههایی که در ادامه خواهد آمد، مطلبی است که تقریبا به ترتیب تاریخی بیان خواهیم کرد. این موارد نیاز به نقد کردن ندارد، زیرا همان طور که یک عالم شیعه در دوره زندیه ابراز کرده، تاریخ خود به خود باطل بودن آن را ثابت کرده است. بنابرین انگیزه مرور بر آنها صرفا برای عبرت و توجه کسانی است که این قبیل اظهار نظرها را بدون انگیزههای خاص و بیشتر با دلی ساده یا از روی ساده لوحی مطرح میکنند. آنان توجه داشته باشند که تأکید بر ظهور نزدیک، آن هم با اسم آوردن از اشخاص و افراد، چیزی شبیه همین مواردی است که در اینجا ملاحظه می کنند، نمونههایی که با گذشت زمانی نه چندان دور که همه آبها از آسیاب افتاد، نتیجهای جز وهن مذهب، نزد جوانان و خنده طعنهزنان نخواهد داشت. اساسی ترین هدف توجیه مشروعیت سلطان برابر فقهاست یک پرسش اساسی این است که بنیاد تئوریک این اظهار نظرها و نظریهها از کجاست. باید اساس آن را در چارچوب مشروعیت و توجیه سلطنت صفوی دانست. شاید کمتر اثری مانند «رساله در پادشاهی صفوی» بتواند این نکته را به ما تفهیم کند که اساس این قبیل توجیهات، در برابر آنچه در فقه اصیل شیعی آمده و در آن اساس سلطنت مخدوش دانسته شده، بر این پایه است که سعی میکند اطاعت از سلطان را واجب نشان دهد. در این باره، افزون بر استفاده از برخی از روایات که منبع غیر شیعی هم دارند، از این قبیل تطبیق ها و توجیهات استفاده شایانی شده است. برای نمونه رسالهای که در قرن هجری زمان شاه طهماسب به عنوان اربعین حدیث نوشته شده، مؤلف در همان مقدمه میگوید: من در میان اخبار، احادیثی یافتم که دلالت بر وجوب دعا و اطاعت از «هذه الدولة الناطقة اللامعة» دارد. آن وقت این روایت را از انس بن مالک از رسول الله (ص) نقل میکند که فرمود: طاعة السلطان واجبة، و من ترک طاعة السلطان فقد ترک طاعه الله و دخل فی نهیه، سپس چند حدیث دیگر هم نقل کرده است.[2] اما این امر در اثبات مشروعیت کافی نبود. به همین جهت، از راه های دیگری هم استفاده شد که از آن جمله، تطبیق برخی از روایات بر ظهور دولت صفوی بود. آنچه مهم است این که این امر، چندان جدی گرفته نشد. دلیل آن هم این بود که فقها، تا آنجایی که در چهارچوب فقه حرکت میکردند، برای این قبیل احتمالات ارزشی قائل نبودند. به عکس، این قبیل تطبیقها، کار عالمان اخباری بود که چندان در بند صحت و سقم احادیث نبودند و زمانی نیز که گرایش اخباری آنان نیرومند شد، از این که مدعی شوند همه اخبار درست است، ابائی نداشتند. بنابرین یک بار دیگر، جریان اخباری، تلاش کرد تا ابزاری برای توجیه سلطنت صفوی شود که از نظر فقها، اساس و پایهای نمیتوانست داشته باشد. فقها غالبا تعبیر «سلطان العادل» را هم به امام معصوم برگردانده و در این باره تصریح داشتند.[3] بالا گرفتن مباحث مربوط به رجعت و علائم ظهور در اواخر دوره صفوی برای القای تصور مشروعیت دولت، احادیث علائم ظهور و رجعت، از ظرفیت مناسبی برای این کار برخوردار بود، زیرا امکان تطبیق علائم ظهور با شرایط مختلف، به دلیل نشانه های متعدد و متفاوتی که در شماری از روایات آمده، زمینه این کار را فراهم می کرد. شواهد نشان میدهد که در اواخر دوره صفوی این مباحث اوج گرفت، هرچند از پیش از آن هم وجود داشت. بر اساس آگاهی های موجود، در سه چهار دهه پایانی عصر صفوی، مباحث مربوط به رجعت و علائم آخرالزمان بالا گرفت. به طوری که آگاهیم شیخ حر عاملی (م 1104) در همین دوره کتابی در اثبات رجعت با عنوان «الایقاظ من الهجعه» نوشت. چندین کتاب دیگر از همین دوره را آقا بزرگ در ذریعه، (1/94 – 95، 513، 2/ 193 – 194) شناشانده است. شیخ حر کتابش را در رد بر تفریج الکربه فی اثبات الرجعه ـ تقدیمی به شاه سلیمان ـ یاد کرده و گفته است که اثر یاد شده پر از مطالب غرایب مستبعد است که معلوم نیست نویسنده آنها را از کجا نقل کرده است. وی میافزاید که این کتاب سبب توقف برخی از شیعیان در قبول رجعت و انکار آن از اصل شده است![4] این قبیل مطالب، برای تودههای عادی مردم جذابیت داشت و میان آنان موج ایجاد میکرد. میرلوحی در مقدمه کفایة المهتدی به بالا گرفتن بحث از رجعت اشاره کرده و مینویسد: در این ایام شریفه بعضی از خواص و عوام شیعه از غیبت و رجعت آن شاه بارگاه امامت و خلافت ـ علیه السلام ـ سؤال نمودند و در مقام تحقیق بعضی از گفتگوهای حضرت افادت و افاضت منزلت صدر نشین صفه معلمی و مدرسی ملامحمد باقر بن ملامحمد تقی بن ملامجلسی درآمدند. چون ملای مذکور کتابی در رجعت قلمی ساختهاند و بسیاری از مردمان را به مناقره و مشاجره انداخته و جمعی از صلحای مؤمنین التماس داشتند بلکه حروف اقتراح بر رقاع الحاح مینگاشتند که این مستغرق بحر اضطراب، چند کلمه در این باب از مخزون خاطر فاتر با بطون سواد دفاتر به دستیاری خامه و خضاض بیاض رساند». میرلوحی در ادامه روی رفتار عوام انگشت نهاده و ضمن اشاره به این که اقدام به نوشتن نقد برای او دشوار بوده، یکی از علل آن را، رفتار عوام در حمایت از شماری از اشخاص یاد کرده و این که محققان در چنین فضایی نمیتوانند چیزی بنویسند. «وقتی که عوام به آن طور موسری [ثروتمند] گرویده باشند، و از مثل این فقیر معسری به سبب حق گفتن رمیده باشند، مشکل مینماید که گفتار این بی مقدار را اعتبار باشد و التفات به تألیف این ضعیف کنند». وی سپس به این ادعای عرفا اشاره کرده که گفتهاند: « عوام به هر کس مایل شوند هر نادرستی که گوید و کند به آن قائل شوند، و از هر کس اعراض کنند هرچه گوید و کند برو اعتراض کنند». میرلوحی از دو نفر از فریبکاران عالم نما در اصفهان به نامهای شیخ محمدعلی مشهدی و عبدالله متجنّن یاد میکند که نزد مردم این شهر «افضل و اعبد و اعلم و ازهد از شیخ محمدعلی مذکور نبود؛ آن میلی که عوام به او کردند به کدام یک از فضلا و علما و زهاد و عباد عصر کرده بودند؟» وی میافزاید به رغم آن که «مدار کار آن مخرّب دین بر افترا زدن بر خدا و مصطفی و ائمه معصومین بود» و«جمعی کثیر از عدول مؤمنین و ثقات اهل دین، محضر در کفرش قلمی نمودند» با این حال هیچ یک از عوام از او برنگشته «بلکه رغبت ایشان به آن شیطان آدمیان، بعد از اتمام محضر، از حد گذشت. عوام را چه کار به اقوال علمای دین دار و محضر است؟ نظر ایشان بر قطار شتر و طویله اسب و استر است».[5] داستان رجعت و علائم ظهور و ادعاهای تطبیق، نه تنها عوام بلکه خواص را هم شامل گردیده و دامن برخی از علمای بزرگ را هم گرفت. میرلوحی از داستانهایی که برخی از علما در این باره و این که صاحب الزمان ـ نعوذ بالله ـ در رکاب آنان قدم میزده، نقل کرده، و مینویسد: مردی بنّای اردستانی علیرضا نام از غایت تعصّب و جهل و نادانی میگفت که در وقتی که آخوند ملامحمد تقی از مکه مراجعت نمود، دو تن در رکابش میآمدند و از آخوند مسألهها میپرسیدند. هرچند آخوند عنان میکشید و مبالغه مینمود که شما توقف نمایید یا پیشتر بروید که راضی به رکابداری نیستم، ایشان می گفتند که ما میخواهیم که این شرف حاصل کنیم و استدعا داریم که ما را از ادراک این سعادت محروم نسازی و در حلّ مسائل که بر ما مشکل است ما را بنوازی. بعد از آن که آخوند دید که به هیچ وجه دست از رکاب او بر نمیداند و رکابداری او را موجب افتخار میشمارند، از ایشان پرسید که شما کیستید؟ یکی از ایشان گفت: من حسین بن علی بن ابی طالبم و دیگری گفت که من صاحب الزمانم. ژاژخائیهایی عوام کالانعام در این باب بسیار است و افترای ایشان بر ایمه مصعومین بیشمار و ذکر همه آن موجب اطناب و اکثار و چون این کمترین به سبب غیرت دین خواست که علوّ درجه و سموّ مرتبه حضرت قائم خاتم الاصیاء را بر ایشان ظاهر سازد تا امام زمان را بشناسند و آن مزخرفات درهم نتراشند، عناد و عصیان افزودند و به افترا و بهتان زبان گشودند که آخوند، ما را ملاپشم الدین گفته و در این باب محضر تمام میکردند».[6] در ادامه مطالبی را که میرلوحی در باره رساله رجعت علامه مجلسی و تطبیقهای وی در باره سلاطین صفوی آورده مرور خواهیم کرد. بدین نکته باید توجه داشت که جدای از آن که نگره اخباری به طور عموم، تعقل و تأمل را تحت الشعاع قرار داد، برخی از علما، به رغم آن که در علم و دانش قوی بودند، گاه رگههای سادگی شگفتی داشتند که سبب لغزش آنان در سیاست و حیات سیاسی نیز میشد. در اینجا مروری بر برخی از دیدگاه های مطرح شده در باره نظریه اتصال دولت صفوی به دولت قائم علیه السلام و مقدمه بودن دولت صفوی برای دوره ظهور خواهیم داشت. این اظهار نظرها با شدت و ضعف مطرح شده و آنها نیز که استدلالی هستند، به لحاظ استدلالی توجیهات مختلفی ارائه کرده اند. در این باره، جدای از مواردی که به ترتیب تاریخی نقل خواهد شد، دو رساله هم ارائه شده است. یک رساله از یکی از نوادگان دختری میرداماد است که در داخل متن آمده و مهم تر از آن، رساله «شرح حدیث دولتنا» است که در پایان بحث به طور مستقل ارائه خواهد شد و توضیحاتی نیز در مقدمه آن خواهد آمد. این رساله در باره دولت طهماسب و طرح این نظریه است که دولت شاه طهماسب مقدمه ظهور دولت قائم است. آراء در باره نظریه اتصال 1 . شرف الدین قاضی احمد قمی از مورخان دوره طهماسب [930 ـ 984] و اوائل عصر عباس اول [م 1038] مینویسد: هم درين سال [908] شاه جمجاه به واسطه گوشمال علاء الدوله ذو القدر متوجه ارزنجان گشتند و او را آلادانه نام نهادند، چون فصل زمستان بود، كارى از پيش نرفت و قشلاق اين سال به فتح و فيروزى و اقبال در دار السلطنه تبريز واقع شد. سابقا حديثى در باب ظهور حضرت ولايت مرتبت قدوسى منزلت شيخ صفى الحق و الحقيقة و الدين ابو الفتح اسحق ـ قدس اللّه سره ـ از حضرت سيد المحققين وارث علوم ائمة المعصومين، مير مرتضى علم الهدى عليه الرحمة و الثناء مذكور شد. اما حديثى ديگر كه فقير مؤلف از حضرت شيخ الطايفه بهاء الملة محمد العاملى شنيدم كه دلالت بر ظهور شاه صاحبقران خسرو گيتىستان نموده، اينست كه آن حضرت چنين نقل فرمودند كه اين حديث را به نوعى كه از پدر مرحوم خود، يعنى شيخ حسين عبد الصمد عاملى [م 984] شنيدم اين است كه: انّ لنا باردبيل كنزاً و اىّ كنز، ليس بذهبٍ و لا فضّة ولكنّه رجل من اولادى يدخل تبريز مع اثنا عشر الفا راكبا بغلة شهباء و على راسه عصابة حمراء. سيد كبير مرحوم سيد حسن بن السيد جعفر العاملى الكركى استاد پدر فقير، به فقير گفت: در اوايل سلطنت پادشاه مرحوم شاه اسماعيل ـ طاب ثراه ـ كه به زيارت مشهد مقدس مىرفتم، به تبريز رسيدم، شاه در شكار بودند. روزى كه از شكار معاودت فرمودند با اهالى تبريز كه به استقبال رفته بودند رفتم. اتفاقا شاه عالمافروز آن روز بر استر سفيد سوار بودند و به واسطه كوفت چشم، دستمال سرخ بر سر بسته بودند و لشكرى كه همراه بودند دوازده هزار سوار بودند. در آن وقت اين حديث كه به چند سال قبل ازين به نظر رسيده بود به خاطر رسيد.[7] گفتنی است که اصل این روایت، در باره طالقان است، چنان که در کنز العمال (ش39677) از کتاب الفتن ابوالغنائم کوفی نقل شده است که : ويحا للطالقان، فإن لله فيه كنوزا ليست من ذهب ولا فضة. آفرین به طالقان، خداوند در آنجا گنج هایی دارد که از طلا و نقره نیست [یعنی آدم هایی هستند در حکم طلا و نقره].[8] شگفت آن که گنج یابان منطقه، تمام کوههای اطراف طالقان را سوراخ کردهاند تا این گنج که بنا به ظاهر روایت اساسا طلا و نقره نیست، به دست آورند! 2 . شرف الدین قمی در جای دیگری در باره طهماسب مینویسد: چون خاقان سكندرشان مظهرى بود از آثار دودمان مرتضوى و به مؤداى حقيقت انتماى، «لكل اناس دولت و دولتنا فى آخر الزمان» در اندك زمانى اجراى مذهب حق نموده رفع بدع فرمودند و مترصد آن مىبودند كه تمامى ربع مسكون را تسخير نموده در جمع اقطار مذهب ائمه اطهار را انتشار دهند.[9] بدین ترتیب بر اساس روایت مزبور، او دولت صفوی را آخرین دولت پیش از ظهور میداند. 3 . همین نویسنده در جای دیگری در باره اسلام آوردن عیسی خان گرجی مینویسد: وهم درين سال، عيسى خان ولد لوند خان گرجى كه به كيش و آيين گبران و مذهب ترسايان بود و نهايت حسن و رعنايى و غايت صفا و زيبايى داشت، ... به درگاه عالم پناه آمده منظور نظر كيميا اثر گرديده، در روز سه شنبه پانزدهم شهر جمادى الاول سنه مذكوره به شرف اسلام مشرف گشته شاه عالميان او را به رتبه فرزندى سرافراز ساختند و ... بعد از آن شاه عالميان در تربيت و رعايت عيسى خان كوشيده او را در دولتخانه قديم كه سلطان بايزيد مىنشست جاى داده ... و امر شد كه منشيان عطارد بنان تفصيل اين واقعه را به قلم خجسته رقم در آورده به مشهد مقدّس معلّى مزكّى نزد شاهزاده ابو الفتح سلطان ابراهيم ميرزا فرستند. منشيان حكم همايون بدين عنوان مرقوم ساختند كه: «فرزندى اعزّى ارجمندى نصرت شعارى، ابو الفتح سلطان ابراهيم ميرزا و امراى عظام تابين قنبر بيگ آسايش اغلى استاجلو و سليمان بيگ ملكن اغلى ذو القدر و احمد بيگ افشار و سادات كرام و امراى ذوى الاحترام مشهد مقدّس معلّى ميرزا ابو طالب رضوى و امير شريف موسوى كلانتر به عواطف و مراحم شاهى سرافراز گشته بدانند كه چون درين ايام خجسته فرجام تباشير ظهور حضرت امام انام خاتم ايمة البررة العزّ العظام حجة اللّه بين الانام قايم اهل البيت محمد- الهادى المهدى صاحب الزمان ـ عليه و عليهم صلوات اللّه الرحمان ـ به مثابه انوار صبح صادق از افق غيبت در اطراف و اكناف عالم سمت طلوع انوار و صفت لموع دارد، عن قريب شعشعه مهر امامت و لمعات انوار هدايت آن حضرت در عرصه آفاق تابان و درخشان و آثار ظلمت شرك و طغيان از صفحات عالم متلاشى و پريشان خواهد گشت، و از علامات طلوع انوار آن مظهر محمود و مقدمات ظهور آن دولت موعود آنكه از اوايل ايام صبى الى يومنا هذا كه ايالت پناه حكومت دستگاه فرزندى جلالا للايالة و الاقبال ابو المؤيد عيسى خان ميرزا وقفه اللّه تعالى لما يحب و يرضاه اوصله الى غاية ما يتمنّاه فى الدين و الدنيا كه ذات اشرف اقدس اعلى را واسطه حصول مطالب و مآرب دينى و دنيايى خود دانسته، همواره طريق بازگشت و آمد شد به درگاه معلّى و بارگاه اعلى مسلوك داشته بود و به وسيله اظهار خلوص ارادت و اعتقاد، خود را در ظل عاطفت و هماى حمايت همايون شاهى ما جاى داده به مقتضاى كلّ مولود يولد على الفطره، بنابر سابقه تعارف ازلى و حسن استعداد و مناسبت جبلى و قابليت فطرى آثار ميل و رغبت تمام به متابعت دين اسلام و اجتناب و نفرت از كيش و آيين كفر و آثام همواره از اوضاع و اطوار اولايح و لامع بود، از ميامن و انفاس عيسوى خاصيت و بركات مواعظ و نصايح دلپذير كه به مقتضاى «ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» درين مدت از زبان مبارك مقال ما كه ترجمان ملهم دولت و اقبال است به گوش نصيحت نيوش او مىرسيد، نور هدايت و توفيق در خاطر او كه فى الواقع مستعد فيضان انوار سعادات غيبى است راه يافته بود. تا درين ولا كه مجددا به راهنمونى قايد توفيق روى ارادت و اخلاص به درگاه عرش اشتباه آورده به دولت مجالست و سعادت صحبت همايون فايز شد...[10] 4 . صاحب روضات در باره شاگردان ابن فهدحلی مینویسد: یکی از آنها سید محمد فلاح مشعشعی حویزی بود. کسی که ابن فهد رسالهای برای او نوشت و وصایای خود را در آن آورد. از جمله آن وصایا آن بود که به زودی شاه اسماعیل صفوی ظهور خواهد کرد، چنان که امیر المؤمنین روز صفین، بعد از کشته شدن عمار یاسر برخی از ملاحم از جمله خروج چنگیز و ظهور شاه اسماعیل را خبر دارد. به همین جهت، ابن فهد، در این رساله به والیان حویزه توصیه کرد که اگر روزگار شاه اسماعیل را درک کردند، به خاطر حقانیت او، از وی اطاعت کنند. خوانساری میافزاید: این سید محمد خود را ملقب به مهدی بوده و به شناخت علوم غریبه شهره بود و همه اینها را از استادش ابن فهد گرفته بود.[11] باید توجه داشت که همین بیتوجهیها بود که سبب شد، وی ادعای مهدویت کند و ماجرای موعودگرایی دروغین را در شیعه امامی، در عهد خود در نیمه قرن نهم هجری و درست نیم قرن پیش از ظهور صفویه، ادامه دهد. 5. همین نویسنده برخی از اقدامات خاص طهماسب را هم بر اثر دستوری میداند که حضرت صاحب الامر در خواب به وی دادهاند: و هم در اوايل اين سال، در شب پنجشنبه دوازدهم شهر شعبان المعظم، شاه آگاه حضرت صاحب العصر و الزمان و خليفة الرحمن ـ عليه صلوات من اللّه المنان ـ در خواب ديدند كه اشاره با بشاره به رفع بعضى از مبتدعات فرموده بودند، و صباح آن روز به ايوان چهل ستون آمده، تمامى سادات و علما و افاضل و امرا و اركان دولت قاهره را طلب فرموده شرح رؤياى صالحه را نقل فرمودند و تمغاوات كل ممالك محروسه را كه قريب به سى هزار تومان مىشد و.... و درين باب پروانجات مؤكد به لعنت نامه نوشته، به اطراف و اعاظم بلاد فرستاده امر فرمودند كه بر سنگ نقش نمايند.[12] 6 . نویسنده تاریخ نگارستان که اثرش را در میان نیمه دوم قرن دهم هجری نوشته است، پس از شرحی از دولتها به دولت صفوی که می رسد می نویسد: لمنة للّه تعالى و تقدس كه: سلطنت و جهاندارى و نوبت خلافت و كامكارى بدودمان رفيع الشأنى منتهى شده كه قوايم اركانش منصوص كأنهم بنيان مرصوص است و ساحت گردون مساحتش بصفت «من دخله كان آمنا» مخصوص و صحف دولت اين خاندان اقبال آشيان برموز كلام معجز طراز و اشاره كريمه كثيرة الاعجاز « وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون» مزبور و در ضماير انجم نظاير ارباب بصاير انضال اين خلافت عظمى و اقتران اين سلطنت كبرى به عطيّه ظهور حضرت صاحب ـ عليه و آبائه التحية و الثناء ـ مذكور.[13] 7 . خبر دیگر از سید حسن استرآبادی مؤلف تاریخ سلطانی است که از نسبت دادن عنوان «مهدی» به شاه طهماسب از سوی برخی از قلندران و صوفیان یاد کرده است. مهم در این زمینه برخورد طهماسب است: و گويند در اين سال جمعى از قلندران بد اعتقاد به هم رسيده، نواب خاقان جنت مكان را به حضرت صاحب العصر و الزمان مخاطب كردند و «امام عصر» مىخواندند. نواب خاقان ايشان را طلب كرده، سئوال فرمودند. همگى اظهار عقيدت و اخلاص نمودند و اسناد مهدويت به آن حضرت دادند و سر ارادت بر خاك قدم او گذاشتند. نواب خاقان به دلايل عقلى و برهان نقلى خاطر نشان نتوانست نمود و از اين عقيده فاسد باز نگشتند. بالاخره سر ايشان را به تخماق خرد كردند.[14] 8 . یکی از مصادیق نظریه اتصال، دعا برای متصل شدن دولت صفوی به دولت قائم علیه السلام است. این موارد فراوان است. سید حسن حسینی استرآبادی در تاریخ سلطانی گوید: اميد- كه حق سبحانه و تعالى توفيق رفيق حال بندگان نواب كامياب سپهر ركاب اشرف اقدس همايون اعلى ـ خلّد اللّه ملكه و اقباله الى يوم القيام- نمايد كه به دستور به تصرف روز افزون درآمده، تا ظهور حضرت امام ثانى عشر، فرمان فرماى قضا و قدر صاحب العصر و الزمان- صلوات اللّه و سلامه عليه و على آبائه المعصومين صلوات اللّه عليهم اجمعين- در تصرّف دولت قاهره و دودمان سلاطين صفيه صفويه ـ ادام اللّه اقبالهم ـ باشد تا زوّار و ساكنان روضات مقدسات از دست ظلم و جور گروه روميه فارغ البال به دعاگوئى و فاتحه خوانى ذات شريف مقدّس حضرت اعلى شاهى ظل الّهى مشغول باشند.[15] 9 . شبیه این دعا برای اتصال دولت صفوی به دولت حضرت صاحب الزمان (ع) را اسکندر بیک هم در عالم آرای عباسی آورده است. عمده این کتاب در تاریخ زندگی شاه عباس اول است: چون عقلاى دانشور و دانشوران خردپرور كه دقيقه شناسان مدارج افلاك و بينندگان خفيات نتايج عناصر و افلاكاند بديده تأمل و انصاف نظر بدين امور خجسته اندازند، در خاطرشان بيقين پيوندد كه در عالم اسباب و مقتضاى طبع بشريت و هوا پرستى كه جزو اعظم سلطنت و فرمانروائى است وقوع اين حال از حوصله خيال اربات تعلق بيرونست اگر چه در ازمنه ماضيه بعضى از سلاطين بانى مبانى انواع خيرات و ابواب البر بودهاند، اما معلوم نيست كه تا حال هيچيك از پادشاهان عالى همم و شهرياران ما تقدّم و طبقات سلاطين صاحبان تخت و نگين توفيق اين سعادت عظمى يافته باشند... رجاء واثق است كه از ميمنت اين نيت خير امنيت در دنيا به منتهى مقاصد عاليه فايز گشته، زمان دولت سعادت قرينش بظهور حضرت صاحب العصر و الزمان ـ عليه صلوات الله الملك المنان ـ اتصال يابد و عالميان از سطوت جاه و جلالش در بستر آسودگى غنوده گلزار هميشه- بهار آسودگى از رشحات ابر درر نثار معدلتش تازه وتر و در عقبى از شفاعت شفيع روز محشر و دستگيرى ساقى كوثر بهرهور باشند.(( 16)) |
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: تاریخ اسلام ، ،